24330
1393 ,24 شهریور
حمید عکس جدیدی اضافه کرد.
در آخر گفت : بازی برد و باخت دارد....
زبانم بند آمد که به او بگویم :
بی انصاف کدام بازی ؟ ، من با تو زندگی کردم...
23032
1393 ,23 شهریور
حمید در حال حاضر دوست است با
21918
1393 ,22 شهریور
حمید در حال حاضر دوست است با
18066
1393 ,19 شهریور
حمید عکس جدیدی اضافه کرد.
خویــش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خـــود
مولانا
15747
1393 ,17 شهریور
حمید عکس جدیدی اضافه کرد.
برای دیدن اسم عشق تان کمی با انگشتان دست تان گوشه های چشم تان را بکشید! (مثل ژاپنی ها
23168
1393 ,23 شهریور
حمید اطلاعات پروفایل خود را بروز رسانی کرد
21938
1393 ,22 شهریور
حمید در حال حاضر دوست است با
18082
1393 ,19 شهریور
کایت مرد لاف زن
یک مرد لاف زن, پوست دنبهای چرب در خانه داشت و هر روز لب و سبیل خود را چرب میکرد و به مجلس ثروتمندان میرفت و چنین وانمود میکرد که غذای چرب خورده است. دست به سبیل خود میکشید. تا به ح...کایت مرد لاف زن
یک مرد لاف زن, پوست دنبهای چرب در خانه داشت و هر روز لب و سبیل خود را چرب میکرد و به مجلس ثروتمندان میرفت و چنین وانمود میکرد که غذای چرب خورده است. دست به سبیل خود میکشید. تا به حاضران بفهماند که این هم دلیل راستی گفتار من. امّا ...
شکمش از گرسنگی ناله میکرد که ای درغگو, خدا , حیله و مکر تو را آشکار کند! این لاف و دروغ تو ما را آتش میزند. الهی, آن سبیل چرب تو کنده شود, اگر تو این همه لافِ دروغ نمیزدی, لااقل یک نفر رحم میکرد و چیزی به ما میداد. ای مرد ابله لاف و خودنمایی روزی و نعمت را از آدم دور میکند. شکم مرد, دشمن سبیل او شده بود و یکسره دعا میکرد که خدایا این درغگو را رسوا کن تا بخشندگان بر ما رحم کنند, و چیزی به این شکم و روده برسد.
عاقبت دعای شکم مستجاب شد و روزی گربهای آمد و آن دنبة چرب را ربود. اهل خانه دنبال گربه دویدند ولی گربه دنبه را برد. پسر آن مرد از ترس اینکه پدر او را تنبیه کند رنگش پرید و به مجلس دوید, و با صدای بلند گفت پدر! پدر! گربه دنبه را برد. آن دنبهای که هر روز صبح لب و سبیلت را با آن چرب میکردی. من نتوانستم آن را از گربه بگیرم. حاضران مجلس خندیدند, آنگاه بر آن مرد دلسوزی کردند و غذایش دادند. مرد دید که راستگویی سودمندتر است از لاف و دروغ.
17189
1393 ,18 شهریور
حمید در حال حاضر دوست است با
page=4&profile_user_id=1544&year=&month=
ادامه ...