150924
1393 ,18 آذر
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ. ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﺑﻮﺩﻥ
ﺍﺯﻡ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺷﮑﻠﮏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ
ﮔﺎﺯﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻧﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻋﺸﻖ ﺟﺪﯾﺪ
ﻣﺒﺎﺭﮎ. ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ.
ﺍﺯ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺴ...ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ. ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﺑﻮﺩﻥ
ﺍﺯﻡ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺷﮑﻠﮏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ
ﮔﺎﺯﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻮﻧﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻋﺸﻖ ﺟﺪﯾﺪ
ﻣﺒﺎﺭﮎ. ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ.
ﺍﺯ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﺧﺘﺮﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ!
ﺗﻘﺼﯿﺮﻣﻨﻪ؟؟ ﻧﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﻨﻪ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﯿﻨﺸﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ..ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎ
ﺑﻮﺩﻩ .... ﺍﺻﻼ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ !!
150244
1393 ,17 آذر
دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ....دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟
150220
1393 ,17 آذر
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به ه...بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است.
150125
1393 ,17 آذر
انقدر سوخته ام با همه بی تقصیری/که جهنم نگذارد به تنم تاثیری
150247
1393 ,17 آذر
درخـــــیالت مثل من پــــــــرواز کن
توخـــــــودعشـــــــقی مــــــرا آغازکن ،
سرزمین آرزوهایــــــــت کجاســـــــــت
آمدم درابرویم باز کن ،بامن از باران وشـــــــــبنم بگو
عـــــــشق رابه قلــــب من هــ...درخـــــیالت مثل من پــــــــرواز کن
توخـــــــودعشـــــــقی مــــــرا آغازکن ،
سرزمین آرزوهایــــــــت کجاســـــــــت
آمدم درابرویم باز کن ،بامن از باران وشـــــــــبنم بگو
عـــــــشق رابه قلــــب من هــــمساز کن
ای تو خــــــوبی ای تو پاکی مهـــــــربان
توبــــــرام ناله ای را سازکن
عـــــــــشق تو یک اتفاق ساده نیســـــــــت
بانگاهت بازهم اعجازکن
خلوتم را پرکن ازحــــــس غـــــریب
من خـــــریدار توام پس ناز کن
بامن از گفته ها حــــــرف بزن
دیگر ای آرام جان لـــــــب بازکن
من به یادت این غــــــزل راساخــــــتم
این ســــکوت تلخ را احـــــساس کن....
150234
1393 ,17 آذر
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرع...خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
150215
1393 ,17 آذر
دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند ...
اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز...دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند ...
اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد
150135
1393 ,17 آذر
زندگی معلمی ست ،
بزرگ …
زندگی می آموزد که شتاب نکن.
زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی
به آنها برسی
وقتی دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبوده
شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب ا...زندگی معلمی ست ،
بزرگ …
زندگی می آموزد که شتاب نکن.
زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی
به آنها برسی
وقتی دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبوده
شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب اندوهت نیز شده است....
150122
1393 ,17 آذر
دست خودمان نیست!
جای بعضی زخم ها همیشه به دل میماند!
دست خودمان نیست!
خاطرات تلخ مُردنی نیستند!
دست خودمان نیست!
زخم های دل خوب شدنی نیستند!
دست خودمان نیست!
نسلمان عادت کرده به غصه خوردن!
عادت کرده به خون ِ د...دست خودمان نیست!
جای بعضی زخم ها همیشه به دل میماند!
دست خودمان نیست!
خاطرات تلخ مُردنی نیستند!
دست خودمان نیست!
زخم های دل خوب شدنی نیستند!
دست خودمان نیست!
نسلمان عادت کرده به غصه خوردن!
عادت کرده به خون ِ دل خوردن!
عادت کرده به شکستن!
عادت کرده به اشک های بی امان!
عادت کرده به فکر کردن!
فکر کردن!
فکر کردن!
فکر کردن به بوده ها!
به گذشته ها!
فکر کردن به تلخی ها!
فکر کردن به گذشته های تلخ با خاطرات زهر ماریشان!
page=2&profile_user_id=5918&year=&month=
ادامه ...