نامه ای به خدا عکس جدیدی اضافه کرد.
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب...خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
مشاهده 2 ارسال بیشتر از نامه ای به خدا .
نامه ای به خدا عکس جدیدی اضافه کرد.
کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید
پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن!و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد
کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشا...کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید
پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن!و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد
کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید
کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم،پس خدا نزد
کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده
بود از آنجا دور شد
نامه ای به خدا عکس جدیدی اضافه کرد.
خدای خوب من سلام:
بارالها گاهی احساس میکنم که مرا فراموش کرده ای حس میکنم که صدایم به آسمانت نمیرسد دوست دارم فریاد بزنم اما غافل از اینکه درست در همان لحظه که من چنین احساسی دارم تو به من نزدیکتر هست...خدای خوب من سلام:
بارالها گاهی احساس میکنم که مرا فراموش کرده ای حس میکنم که صدایم به آسمانت نمیرسد دوست دارم فریاد بزنم اما غافل از اینکه درست در همان لحظه که من چنین احساسی دارم تو به من نزدیکتر هستی ـ تو برای من نشانه ای فرستاده ای تا به من یادآوری کنی که مرا فراموش نکرده ای اما من به جای آنکه خوشحال شوم وبیشتر از پیش شکر تو را به جای آورم غمگین شده و نقاط ناامیدی درون من بیشتر وبیشتر می شود تا آنجا که به سوی بندگانت می روم واز آن ها یاری می طلبم وپس از اینکه از آنها نیز ناامید گشتم تو خود دوباره چراغ امیدی را در دلم روشن میسازی ومن نیز به سوی تو می آیم ـ تو در تمام این لحظات شاهد اعمال من هستی وضعف مرا در ایمان می بینی
افسوس که ما چون تو بزرگی را هنوز نشناخته ایم...
ای کاش قبل از ناشکری به حکمت کار پی می بردیم ...
ای کاش در طوفان حوادث این نکته را از یاد نبریم که میگویند:
خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
به راستی که لایق پرستش و دوست داشتنی.
ای دهنده بی منت از تو سلامتی ـ عاقبت بخیری وعشق و محبت به خودت را برای خودم ودوستانم خواستارم.
از تو میخواهم صبری همچون ایوب به من عطا کنی تا بتوانم مشکلات زندگی را صبورانه پشت سر بگذارم اما ظرفیت آن را هم به من بده.
خدایا لحظه ای مرا به خودم وامگذار.
ظهور یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج
را نزدیک بگردان.
به ما چشمی بینا و گوشی شنوا ده تا بتوانم نعمت هایت را ببینم و سخن حق را بشنوم.
من ودوستانم را در سایه محبت و عطوفت خود قرار ده.
آمین
"خدا می تواند!"
وقتی در عشق ورزیدن احساس ناتوانی می کنم
وقتی احساس بی لیاقتی می کنم٬
وقتی احساس ناپاکی می کنم٬
وقتی احساس می کنم کسی نمی تواند دردهایم را التیام بخشد!
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
وقتی ا..."خدا می تواند!"
وقتی در عشق ورزیدن احساس ناتوانی می کنم
وقتی احساس بی لیاقتی می کنم٬
وقتی احساس ناپاکی می کنم٬
وقتی احساس می کنم کسی نمی تواند دردهایم را التیام بخشد!
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
وقتی احساس می کنم قابل بخشش نیستم برای شرم وگناهانم٬
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
وقتی فکر میکنم همه چیز پنهان است وهیچ کس نمی تواند درونم را ببیند٬
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
وقتی به بن بست می رسم وفکر می کنم هیچ کس صدایم را نمی شنود٬
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
و وقتی فکر می کنم کسی نمی تواند به من واقعی درونم عشق بورزد٬
"بیاد دارم که فقط٬خدا می تواند!"
page=4&callback_module_id=pages&callback_item_id=180&year=&month=
ادامه ...