You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser here today to fully enjoy all the marvels of this site.
يه روز دلم گرفته بود
كنج اتاق نشستم
با دلي پر ز غصه
زانو بغل گرفتم
اشكاي دونه دونه
مي ريخت به روي گونه
دلم كه بيقرار بود
هي مي گرفت بهونه
رفتم وضو گرفتم
رو به خدا نشستم
گفتم خدا ، مهربوني
درد منو تو ميدوني
از غصه ها بكن رها
اين دل بي تاب مرا
دلم كه بيقرار بود
ميون سينه لرزيد
از اون بالا بالاها
نوري به قلبم تابيد
اندوه و بيقراري
پا به فرار گذاشتند
به جاش اميد و شادي
تو قلبم پا گذاشتند
ياد خدا به دلها
اميد ميده با شادي
با ياد اون مهربون
از رنج وغم، آزادي
كنج اتاق نشستم
با دلي پر ز غصه
زانو بغل گرفتم
اشكاي دونه دونه
مي ريخت به روي گونه
دلم كه بيق...