ایمیل:
از سیستم خارج نشوم
گذرواژه:
گذرواژهتان را فراموش کردهاید؟
خانه
دوستان
کاربران
صفحات
تصاویر
ویدئـو
افزودن بیشتر
انجام شد
نام نویسی
به جامعه ی بزرگ فارس فیس بپیوندید
خانه
تصاویر
...
You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser
here
today to fully enjoy all the marvels of this site.
userid_7107/
1393 ,15 بهمن by
محمدحسین
Photo 1 of 3
بعدی
ارسال شده:
بهمن 15, 1393
سایز فایل:
378.38 kb
وضوح تصویر:
1980×1540
بازدید:
1
یبارم ی شعر طنز بزارم...
او رفت و زمستان شد من زیر پتو رفتم
تا زائده ی زانو در عشق فرو رفتم
باز آمد و گرمم شد کل ب...
مشاهده ادامه
یبارم ی شعر طنز بزارم...
او رفت و زمستان شد من زیر پتو رفتم
تا زائده ی زانو در عشق فرو رفتم
باز آمد و گرمم شد کل بدنم تر شد
چون خیس عرق بودم از بنده مکدر شد
او پادشه خوبان من مرد به این خوبی
من عاشق او بودم او عاشق کروبی
من تشنه ی لب هایش او تشنه ی آزادی
من ده نمکی بودم او اصغر فرهادی
من زرد رخ و عاشق او سبز تنش می کرد
اسرار گریبان را قدری علنش می کرد
هر کس به تمنایی باشد پی معشوقش
او شیفته ی رأی و من عاشق صندوقش
می گفت اگر روزی رأی منو پس دادن
محمود و اوباما هم با همدیگه دس دادن
جریان غنی سازی وقتی متوقف شد
ایران و دموکراسی با هم مترادف شد
وقتی که دلار آمد در پای ریال افتاد
میمون به فضا رفت و ناسا به زوال افتاد
وقتی متوقف شد تهمت به زن رشتی
از منطقه ی قزوین بی حادثه برگشتی
وقتی که جهان پر شد از عشق به ایرانی
سر داد لوپز بانو گلبانگ مسلمانی
وقتی که شود زندان در کل جهان موزه
عاشق شدنو عالم در حوزه بیاموزه
وقتی که شود تأییدآن کوسه ی آزادی
آن روز بیا بستان یک بوسه ی آزادی
گفتم که به این وعده گویند سر خرمن
اینها نشود عمراً تهران نشود لندن
کهریزک زندان ها مژگان سیاه توست
ویروس مننژیتش لبخند نگاه توست
رحمی بکن ای بانو بر عاشق نالانت
دامن که نمی پوشی دستم به گریبانت!
***
دانشکده خلوت شد من ماندم و آن دلبر
عشقم به جنون سر زد دیوانه شدم دیگر
لبریز بشد دستم از حس بساوایی
دستی که شناور شد در برکه ی زیبایی
چونان دل سلطانی کز هر گله می لرزد
دیدم لب اینجانب چونان ژله می لرزد
لرزیدم و بوسیدم از سیب زنخدانش
با کله فرو رفتم در خم گریبانش
گه خوردم از این ساغر گه خوردم از آن کوزه
انگار که در مرداد افطار کند روزه
***
این صحنه ی مستهجن فرزند تخیل بود
بی عفتی غنچه زیر سر بلبل بود
نشنیده بگیریدش این بلبل و چهچه را
بر بنده ببخشایید این مثبت هجده را
شرمنده شدم از این هم بستری ذهنی
ای تف به تو سلول خاکستری ذهنی!
خمخانه ی دلبر را تفتیش نکن سلول!
اذهان عمومی را تشویش نکن سلول!
گیرم ز گریبانش خورشید جهان سر زد
جان در عوض بوسه سلول! نمی ارزد
آویخته خواهم شد از چنگک صلابه
حد می زندم شحنه با شیشه ی نوشابه
آن شحنه مرا گوید بگشای بساطت را
حالا پسرم شل کن کل عضلاتت را
اینها که همی کردی ای کاش نمی کردی
خمخانه ی دلبر را کنکاش نمی کردی
حالا که همی کردی آماده ی کیفر شو
برگرد و توکل کن این بار تو دلبر شو
سعید نوری
بستن متن
در این عکس:
اشتراک گذاری
Zoh Re
این را می پسندد
گزارش این عکس به مدیریت
کد امنیتی زیر را وارد کنید
او رفت و زمستان شد من زیر پتو رفتم
تا زائده ی زانو در عشق فرو رفتم
باز آمد و گرمم شد کل ب...