You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser here today to fully enjoy all the marvels of this site.
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سر خود بانگ زدم: "هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست"!
بیستون را یاد آور، دستهایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!
و چه نیروی شگفت انگیزیست،
دست هایی که به هم پیوسته ست !
فریدون مشیری
بارها بر سر خود بانگ زدم: "هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست"!
بیستون را یاد آور، دست...