You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser here today to fully enjoy all the marvels of this site.
تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با آب... یا باد با تقویم میلادی یا هجری با آمد و شد موج دریا با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم بگذار فال بینان یا خطوط قهوه در ته فنجان هر چه می خواهند بگویند چشمان تو تنها پیش گویی است برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان
هر چه موهایت بلندتر عمر من بلندتر است گیسوان آشفته روی شانه هایت تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟ چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر درآن نقش بسته است موهایت دفتر خاطرات ماست پس نگذار کسی آن ر...
هر چه موهایت بلندتر عمر من بلندتر است گیسوان آشفته روی شانه هایت تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟ چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر درآن نقش بسته است موهایت دفتر خاطرات ماست پس نگذار کسی آن را بدزدد.
..... .... باورت بشود یا نه روزی میرسد که دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهدشد برای نگاه کردنم خندیدنم اذیت کردنم برای تمام لحظاتی که درکنارم داشتی روزی خواهدرسیدکه درحسرت تکراردوباره من خواهی بود میدانم روزی که نباشم هیچکس تکرارمن نخواهدبود…
....... ..... نمی نویسم ….. چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم …. چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم …… چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ….. زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم …… چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام
نمی خواهم تو را با آب... یا باد
با تقویم میلادی یا هجری
با آمد و شد موج دریا
با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم
بگذار فال بینان
یا خطوط قهوه در ته فنجان
هر چه می خواهند بگویند
چشمان تو تنها پیش گویی است
برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان
عمر من بلندتر است
گیسوان آشفته روی شانه هایت
تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر
درآن نقش بسته است
موهایت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسی آن ر...
....
باورت بشود یا نه
روزی میرسد که دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهدشد
برای نگاه کردنم
خندیدنم
اذیت کردنم
برای تمام لحظاتی که درکنارم داشتی
روزی خواهدرسیدکه درحسرت تکراردوباره من خواهی بود
میدانم روزی که نباشم هیچکس تکرارمن نخواهدبود…
.....
نمی نویسم …..
چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم ….
چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ……
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم …..
زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ……
چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام
...........
.........
.......
.
.
این روزها
زیادی ساکت شده ام ؛
حرفهایم
نمی دانم چرا
به جای گلو
از چشمهایم بیرون می آیند !
.
.
افكند صبحگاه در آيينه چون نگاه
در لا به لاي موي چو كافور خويش ديد
يك تار مو سياه!
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگـرِ غریـبی است
همه چیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را همیشه فراموش میکند .. ...
حسِ دوست داشتن تو را ..!
جلوی اشکی رو بگیری که با خداحافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه ...
زمانی است
که مردی یا زنی به خاطر
طبیعی ترین نیازش
به معصومی بگوید
دوستت دارم