ایمیل:
از سیستم خارج نشوم
گذرواژه:
گذرواژهتان را فراموش کردهاید؟
خانه
کاربران
دوستان
صفحات
تصاویر
ویدئـو
افزودن بیشتر
انجام شد
نام نویسی
به جامعه ی بزرگ فارس فیس بپیوندید
6814
rsha7277
ارسال پیام
حميد
ساکن قزوين, ایران · در تاریخ 3 شهریور 1363 زاده شد.
گاهنما
درباره
دوستان
(151)
تصاویر
(5)
You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser
here
today to fully enjoy all the marvels of this site.
کد امنیتی زیر را وارد کنید
بروزرسانی وضعیت: #38594
430465
1394 ,26 خرداد
حميد
1394 ,26 خرداد 5:39 ب.ظ
خاطــــــره
یعنی :
یک سکوت غیرمنتظره
میان خنده
های بلند
اشتراک گذاری
عسل
,
mastaneh
,
fateme ab
و 2 کاربر دیگر
این را می پسندد
٠• ♥AIDA♥ •٠
شوق دیدار
این چه رازیست که در پرده چشمان تو خفته ست به ناز ؟
ای که در چهره پر مهر تو جاریست بهار
از غم عشق تو دل آشفته ست
و نفس می کشد آرام و صبور
زیر آوار تب و درد فراق
پریان در خوابند
من و اشک و دل و غم بیداریم !
گر چه بر خانه قلب من غم
بی امان می تازد
لیک در ظلمت این درد خموش
شوق دیدار تو تا صبح...
مشاهده ادامه
شوق دیدار
این چه رازیست که در پرده چشمان تو خفته ست به ناز ؟
ای که در چهره پر مهر تو جاریست بهار
از غم عشق تو دل آشفته ست
و نفس می کشد آرام و صبور
زیر آوار تب و درد فراق
پریان در خوابند
من و اشک و دل و غم بیداریم !
گر چه بر خانه قلب من غم
بی امان می تازد
لیک در ظلمت این درد خموش
شوق دیدار تو تا صبح بهار
زنده اش می دارد
زنده اش می دارد
بستن متن
1394 ,26 خرداد
·
پسندیدن
لغو پسندیدن
·
1 نفر
حميد
مرسی
1394 ,26 خرداد
·
پسندیدن
لغو پسندیدن
·
1 نفر
نمایش همه
دوستان
151
roza abedi
نازنين
parsa
مژگان
AYnaz
arvin
اکنون
1394
اسفند
بهمن
دی
آذر
آبان
مهر
شهریور
مرداد
تیر
خرداد
اردیبهشت
فروردین
1393
اسفند
بهمن
دی
آذر
آبان
مهر
شهریور
مرداد
تیر
خرداد
اردیبهشت
فروردین
1363
شهریور
مرداد
تیر
خرداد
اردیبهشت
فروردین
گزارش این کاربر به مدیریت
مشترک شدن از طریق RSS
دوستان مشترک
1 دوست مشترک
این چه رازیست که در پرده چشمان تو خفته ست به ناز ؟
ای که در چهره پر مهر تو جاریست بهار
از غم عشق تو دل آشفته ست
و نفس می کشد آرام و صبور
زیر آوار تب و درد فراق
پریان در خوابند
من و اشک و دل و غم بیداریم !
گر چه بر خانه قلب من غم
بی امان می تازد
لیک در ظلمت این درد خموش
شوق دیدار تو تا صبح...