327424
1393 ,13 اسفند
نامت چه بود؟:آدم
*فرزند؟:من را نه مادري نه پدر،بنويس اول يتيم عالم خلقت
*محل تولد؟:بهشت پاك
*اينك محل سكونت؟:زمين خاك
*آن چيست بر گرده نهادي؟:امانت است
*قدت؟روزي چنان بلند كه همسايه خــــــــــــــــــــــ...نامت چه بود؟:آدم
*فرزند؟:من را نه مادري نه پدر،بنويس اول يتيم عالم خلقت
*محل تولد؟:بهشت پاك
*اينك محل سكونت؟:زمين خاك
*آن چيست بر گرده نهادي؟:امانت است
*قدت؟روزي چنان بلند كه همسايه خــــــــــــــــــــــــــــــدا،
اينك به قدر سايه بختم به روي خاك
*اعضاي خانواده؟:حواي خوب و پاك،قابيل خشمناك،هابيل زير خاك
*روز تولد؟:در روز جمعه اي،به گمانم كه روز عشق
*رنگت؟:اينك فقط سياه،ز شرم چنان گناه
*چشمت؟:رنگي به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان
*وزنت؟:نه آن چنان سبك كه پرم در هواي دوست،
نه آن چنان وزين كه نشينم بر اين زمين
*جنست؟:نيمي مرا زخاك ، نيم دگر خــــــــــــــــــــــــــــــــدا
*شغلت؟:در كار كشت اميدم،به روي خاك
*شاكي تو؟:خــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
*نام وكيل؟:آن هم فقط خــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
*جرمت؟:يك سيب از درخت وسوسه
*تنها همين؟:همين!!!
*حكمت؟:تبعيد در زمين
*همدست در گناه؟:حواي آشنا
*ترسيده اي؟:كمي
*زچه؟:كه شوم من اسير خاك
*آيا كسي به ملاقاتت آمده است؟:بلي
*كه؟:گاهي فقط خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
*داري گلايه اي؟:ديگر گلايه نه،ولي...
*ولي كه چه؟:حكمي چنين،آن هم به يك گناه؟!!
*دلتنگ گشته اي؟:زياد
*براي كه؟:تنها فقط خــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
*آورده اي سند؟:بلي
* چه؟:دو قطره اشك
*داري تو ضامني؟:بلي
*چه كس؟:تنها كسم خـــــــــــــــــــــــدا
*در آخرين دفاع؟مي خوانمش،چنان كه اجابت كند دعــــــــــــــــا...
318267
1393 ,6 اسفند
آرش ساجدی اطلاعات پروفایل خود را بروز رسانی کرد
317875
1393 ,6 اسفند
دل به غم سپرده ام
درعبور سال ها
زخمی از زمانه و
خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو
رفته ام ز یادها
برگ بی درختم و
در مسیر بادها
نه صدایی ... نه سکوتی ... نه درنگی ... نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ... نه مرا ماند...دل به غم سپرده ام
درعبور سال ها
زخمی از زمانه و
خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو
رفته ام ز یادها
برگ بی درختم و
در مسیر بادها
نه صدایی ... نه سکوتی ... نه درنگی ... نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ... نه مرا مانده پناهی
نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغ را ، به دل سپرده ام
هر چه درد را ، به جان خریده ام
در مسیر بادها
هر چه داغ را ، به دل سپرده ام
هرچه درد را ، به جان خریده ام
در عبور سال ها
نه صدایی ... نه سکوتی ... نه درنگی ... نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ..... نه مرا مانده پناهی
317794
1393 ,6 اسفند
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حز...زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم
تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم
با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم
اصل تویی من چه کسم آینهای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم
تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو
چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم
بیتو اگر گل شکنم خار شود در کف من
ور همه خارم ز تو من جمله گل و یاسمنم
دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کشم
هر نفسی کوزه خود بر در ساقی شکنم
دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی
تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم
لطف صلاح دل و دین تافت میان دل من
شمع دل است او به جهان من کیم او را لگنم
317876
1393 ,6 اسفند
خاطرات عمر رفته
در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی
آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان
طاقتم ده،طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان
...خاطرات عمر رفته
در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی
آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان
طاقتم ده،طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان
طاقتم ده،طاقتم ده
ساغرم شکست ای ساقی
رفته ام ز دست ای ساقی
در میان توفان
بر موج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفته ام ز دست ای ساقی
تو تشنه کامم کشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لب بر جامی میکشم به دوش از حسرت بار هستی و بد نامیها
بر موج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفته ام ز دست ای ساقی
حکایت از که کنم؟
شکایت از چه کنم؟
که خود به دست خود آتش بر دل خون شده نگران زده ام
بر موج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
تو تشنه کامم کشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لب بر جامی میکشم به دوش از حسرت بار هستی و بد نامیها
بر موج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفته ام ز دست ای ساقی
317862
1393 ,6 اسفند
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که< من افتاده ام از پا> چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امر...آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که< من افتاده ام از پا> چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
317781
1393 ,6 اسفند
پیدا شدم پیدا شدم
پیدای ناپیدا شدم
شیدا شیدا شیدا شدم
شیدا شدم شیدا شدم
من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم
در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی سو شدم
در عشق او چون او شدم
آواز از آن باده ندانم چون فنایم
از...پیدا شدم پیدا شدم
پیدای ناپیدا شدم
شیدا شیدا شیدا شدم
شیدا شدم شیدا شدم
من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم
در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی سو شدم
در عشق او چون او شدم
آواز از آن باده ندانم چون فنایم
از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بیجا نمیدانم کجایم
به جایی در نگنجیدم در عالم
بجز آن یار بیجا را نشایم
از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بیجا نمیدانم کجایم
page=2&profile_user_id=8145&year=&month=
ادامه ...