518455
1394 ,15 آذر
hello نام من ... است دوشیزه آنا است، من یک خانم جوان با عشق و احترام هستم، من تو را دیدم مشخصات شما امروز و انتخاب علاقه به شما، من می خواهم به در رابطه عشق با شما لطفا به من در farsface.com من پاسخ ن...hello نام من ... است دوشیزه آنا است، من یک خانم جوان با عشق و احترام هستم، من تو را دیدم مشخصات شما امروز و انتخاب علاقه به شما، من می خواهم به در رابطه عشق با شما لطفا به من در farsface.com من پاسخ نمی کنید و سعی کنید در خوب ایمیل خصوصی من پاسخ به من. (annakor.m@hotmail.com) من چیزی مهم به به شما بگویم با تشکر از شما hello my name is miss anna,i am a young lady with love and respect,i saw you profile today and pick interest in you,i will like to be in love relationship with you please dont reply me on my farsface.com try and reply me on my private email ok. (annakor.m@hotmail.com) i have something important to tell you thank you
78170
1393 ,29 مهر
داف و شیخ
شیخكی دافی به ره دید و خفن چشمش گرفت!
داف گفت ای شیخ چشمت را كمی درویش كن!
شیخ گفتا واجب الارشاد باشی خواهرم!
گفت تو فكری به حال وضع ِ رخت و ریش كن!
گفت با این ظاهرت قطعا به دوزخ می روی
داف گفتا خ...داف و شیخ
شیخكی دافی به ره دید و خفن چشمش گرفت!
داف گفت ای شیخ چشمت را كمی درویش كن!
شیخ گفتا واجب الارشاد باشی خواهرم!
گفت تو فكری به حال وضع ِ رخت و ریش كن!
گفت با این ظاهرت قطعا به دوزخ می روی
داف گفتا خواهشا كم صحبت ِ آتیش كن!
گفت هر چه بنگرم در تو حیا و حجب نیست
گفت با چشمان هیزت كم مرا تفتیش كن!
گفت چشم من ندیده از تو بدتر در حجاب
گفت پنهانی نگاهی بر عیال خویش كن!
گفت یك صیغه بخوانم تا به من محرم شوی
گفت خائن! شب برو مرغ خودت را كیش كن!
گفت امشب پس تو را در خانه یِ خالی برم
گفت حال و حول در آنتالیا و كیش كن
گفت دارم پول از تعداد موهای تو بیش!
گفت پولت را بده، سطح شعورت بیش كن!
گفت امشب را بیا و فكر خیر و شر نباش
گفت بر منبر كه گفتی: "گرگِ نفست میش كن"
گفت فردا راه توبه بر دوتامان هست باز !
گفت بر ایمان سستت یك دو لیوان جیش كن!!
....................................................... .........
بند تنبان من از ایمان تو محكم تر است
نیم عمرت رفته پس فكری بر آن باقیش كن!!
*****
78158
1393 ,29 مهر
تاریخ تولد و شخصیت شما
تاریخ تولد و شخصیت شما
روان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مخت...تاریخ تولد و شخصیت شما
تاریخ تولد و شخصیت شما
روان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید :
فرض می کنیم که شما متولد 8 مهر 1355 هستید.مهر ماه هفتم (7) سال است پس :
2 = 1+1 = 11 = 0+7+3+1 = 1370 = 1355+7+8
شماره تولد 2 است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید .
تفسیر اعداد :
1- خالق و مبتکر :
یک ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال یک ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد میگیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که بهترین باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند .
2-پیام آور صلح :
دو ها سیاستمدار به دنیا می آیند ! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند . اصلا تنهایی را دوست ندارند . دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد . اما از طرف دیگر ، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند.از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند .
3- قلب تپنده زندگی :
سه ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال،اجتماعی،جذاب،رمانتیک وبسیار بردبار و پر تحمل خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایانه تری هم ببینند .
4- محافظه کار :
چهارها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند . بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربانتر باشند .
5- ناهماهنگ با جماعت :
پنج ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطر پذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود،غالبا برایشان درد سر ساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری ،تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند .
6- رمانتیک و احساساتی :
شش ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند . یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنرو موسیقی هستند . دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند.شش ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند .
7- عاقل و خردمند :
هفت ها جستجو گر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند.احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با اینکه در مورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعارآنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوفهای آینده هستند؛ طالبان علم که به هر چه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند . مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه !
8- آدم کله گنده :
هشت ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستندو طرحهاو نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسوولیت افراد را بر عهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان رابه وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند .
9- اجرا کننده و بازیگر :
نه ها ذاتا هنرمند هستند . بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج میکنند . با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ کـس برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید.در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد . آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقتها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند
78156
1393 ,29 مهر
وقتی یک مرد آرزو می کند که ...
مردی ناخوش و خسته شده بود از اینکه باید هر روز به سر کار برود درحالیکه همسرش در خانه به سر میبرد
و بعلاوه به او حسودیش شد، چرا که همسرش بسیاری تعاریف و آرزو و تبریک در روز...وقتی یک مرد آرزو می کند که ...
مردی ناخوش و خسته شده بود از اینکه باید هر روز به سر کار برود درحالیکه همسرش در خانه به سر میبرد
و بعلاوه به او حسودیش شد، چرا که همسرش بسیاری تعاریف و آرزو و تبریک در روز زن دریافت کرده بود
دلش خواست که همسرش بفهمد که او چه کارهایی انجام میدهد
:پس آرزو کرد
" خدای عزیزم، من هر روز، روزی 8 ساعت سر کار میروم درحالیکه همسرم فقط در خانه میماند. میخواهم او بداند که من چه سختی را تحمل میکنم. پس تقاضا دارم که اجازه دهی بدن من و او با هم جابجا شود، تنها برای یک روز. آمین
خداوند با حکمت بیکرانش آروزی مرد را برآورده کرد
فردا صبح مرد به عنوان یک زن، از خواب بیدار شد
از جایش برخاست
برای همسرش صبحانه حاضر کرد، بچه ها را بیدار کرد
لباس های مدرسه بچه ها را مرتب کرد، به آنها صبحانه داد
, ناهارشان را بسته بندی کرد، آنها را به مدرسه برد
به خانه برگشت و لباسها را برای بردن به خشکشویی برداشت
آنها را به خشکشویی داد و به بانک رفت تا حساب پس انداز باز کند
به خواروبار فروشی رفت
سپس خریدهایش را به خانه برد
قبضها و صورتحسابها را پرداخت کرد و مانده حسابها را در دفتر خرج بررسی کرد
جای خاک گربه را تمیز کرد و سگ را حمام کرد
ساعت دقیقا 1 شد
و با عجله تختها را مرتب کرد
لباس ها را شست
vacuum, Dust, And sweep and mop the kitchen floor
جاروبرقی کشید، گردگیری کرد و کف آشپزخانه را جارو و طی کشید
به سرعت رفت به مدرسه تا بچه ها را بردارد و در راه خانه با هم بحث کردند
شیر و کیک برایشان ریخت
...
و بچه ها را سازماندهی کرد تا تکالیفشان را انجام دهند
سپس میز اتو را برداشت و در حین تماشای تلویزیون لباس ها را اتو زد
ساعت 4:30 بعدازظهر
سیب زمینیها را پوست کند و سبزی ها را برای درست کردن سالاد شست
...
گوشت قل قلی درست کرد و لوبیاهای تازه را برای شام آماده کرد
بعد از شام
آشپزخانه را تمیز کرد و ماشین ظرفشویی را روشن کرد .
...
لباسها را تا کرد، بچه ها را حمام کرد و آنها را خواباند
ساعت 9 شب
او بسیار خسته بود و با اینکه هنوز همه کارهای روزانه اش تمام نشده بود به تختخواب رفت تا عشق بازی کند
صبح روز بعد
:او بیدار شد و سریع کنار تختش زانو زد و گفت
" خدایا! من نمیدانستم که به چه چیزی داشتم می اندیشیدم. من خیلی اشتباه کردم که به خانه ماندن همسرم حسودی می کردم. خواهش میکنم، آه، آه، لطفا بیا قرارمان را برگردانیم. آمین
:خداوند با حکمت بیکرانش پاسخ داد
."
پسرم میدانم که اکنون درس خود را آموختی و من خوشحال خواهم شد که همه چیز را به روال گذشته اش بازگردانم. اما تو باید 9 ماه صبر کنی چرا که دیشب باردار شدی
78166
1393 ,29 مهر
120 سال زنده باشی
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟
برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه ر...120 سال زنده باشی
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟
برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم میکردند
هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی
78162
1393 ,29 مهر
استان آموزنده : پل یا حصار ؟
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر
یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیا...استان آموزنده : پل یا حصار ؟
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر
یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید. نجار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.
او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد.
او حتما این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»
تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟!!!؟
78157
1393 ,29 مهر
وصیت خردمندانه
روزي پدري هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصيت دارم و اميدوارم که در زندگي به اين چهار توجه کني:
اول اينکه اگر خواستي ملکي بفروشي ابتدا دستي به سرو رويش بکش و بعد بفر...وصیت خردمندانه
روزي پدري هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصيت دارم و اميدوارم که در زندگي به اين چهار توجه کني:
اول اينکه اگر خواستي ملکي بفروشي ابتدا دستي به سرو رويش بکش و بعد بفروش
دوم اينکه اگر خواستي با فاحشه اي همبستر شوي سعي کن صبح زود به نزدش بروي
سوم اينکه اگر خواستي قمار بازي کني سعي کن با بزرگترين قمار باز شهر بازي کني
چهارم اينکه اگر خواستي سيگار يا افيوني شروع کني با آدم بزرگسالي شروع کن
...
مدتي پس از مرگ پدر او تصميم گرفت خانه پدري که تنها ارث پدرش بود را بفروشد پس به نصيحت پدرش عمل کرد
و آن ملک را با زحمت فراوان سروسامان داد پس از اتمام کار ديد خانه بسيار زيبا شده و حيف است که بفروشد پس منصرف شد.
مدتي بعد خواست با فاحشه معروف شهر همبستر شود .طبق نصيحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت.
اما چون صبح زود بود و فاحشه فرصت نکرده بود آرايش کند ديد که او بسيار زشت است و منصرف شد.
مدتي بعد نيز خواست قمار بازي کند.پس از پرسوجوي فراوان بزرگترين قمار باز شهر را پيدا کرد.
ديد او در خرابه اي زندگي ميکند و حتي تن پوش مناسبي هم ندارد.وقتي علتش را پرسيد قمارباز بزرگ گفت همه داراييم را در قمار باخته ام .....در نتيجه از اين کار هم منصرف شد.
اما زماني که دوستانش سيگار برگي به او تعارف کردند که با آنها هم دود شود بياد وصيت پدر افتاد و نپذيرفت تا با مرد پنجاه ساله اي
که پدر يکي ازدوستانش بود شروع کند ولي وقتي او را نزديک به موت يافت که بر اثر اين دود کردنها و مواد مخدر بود
خدا را شکر کرد که او آلوده نشده و به پدر رحمت فرستاد
78147
1393 ,29 مهر
هیچگاه امید کسی را نا امید نکن
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود از هشتی ورودی خانه ،
صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است .
مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز نق...هیچگاه امید کسی را نا امید نکن
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود از هشتی ورودی خانه ،
صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است .
مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش
در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید .
و دوست ابوریحان او را نصیحت کرده که عمر کوتاست و عقل تعلل را درست نمی داند
آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز می گشت
پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی .
سه روز بعد ابوریحان داشت از دوستش خداحافظی می کرد که خبر آوردند همان کسی که نصیحتش نمودید
بر بستر مرگ فتاده و سه روز است هیچ نخورده .
میزبان ابوریحان قصد لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت
و گفت نفسی که سردی را بر گرمای امید می دمد مرگ را به بالینش فرستاده .
میزبان سر خم نمود .
ابوریحان بدیدار آن مرد رفته و چنان گرمای امیدی به او بخشید که آن مرد دوباره آب نوشید .
ارد بزرگ اندیشمند برجسته می گوید :
هیچگاه امید کسی را نا امید نکن،
شاید امید تنها دارایی او باشد .
می گویند : چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می کرد
آن مرد با همسر بازگشته خویش ، او را اشک ریزان بدرقه می کردند .
page=1&profile_user_id=143&year=&month=
ادامه ...