513464
1394 ,8 آذر
مرحبا عزيزي الثابتة والمتنقلة CONTCT بي مباشرة إلى البريد الوارد البريد الإلكتروني الخاص بي (annakor.m@hotmail.com)
ليس على farsface حتى أستطيع أن اقول لكم المزيد عن نفسي طيب
Hello Dear Pls Contct me di...مرحبا عزيزي الثابتة والمتنقلة CONTCT بي مباشرة إلى البريد الوارد البريد الإلكتروني الخاص بي (annakor.m@hotmail.com)
ليس على farsface حتى أستطيع أن اقول لكم المزيد عن نفسي طيب
Hello Dear Pls Contct me direct to my e-mail inbox (annakor.m@hotmail.com)
not on farsface so that i can tell you more about myself ok
225473
1393 ,22 دی
در چه فکری هستید ؟ن باور دارم.......
من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى
این که آن*ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که
آن*ها همدیگر را دوست دار...در چه فکری هستید ؟ن باور دارم.......
من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى
این که آن*ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که
آن*ها همدیگر را دوست دارند نمى*باشد.
من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى
باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما
خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را
ببخشیم.
من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد
داد حتى در دورترین فاصله*ها. عشق واقعى
نیز همین طور است.
من باور دارم ...
که ما مى*توانیم در یک لحظه کارى کنیم که
براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.من باور دارم ...
که زمان زیادى طول مى*کشد تا من همان آدم
بشوم که مى*خواهم.
من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه
دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و
دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین
بارى باشد که آن*ها را مى*بینم.
من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام
مى*دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى
داشته باشیم.
من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل
نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد
آورد.
من باور دارم...
که قهرمان کسى است که کارى که باید
انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد،نجام مى*دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.
من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع
پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به
کمک ما مى*آیند و ما را نجات مى*دهند.
من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم
حق دارم که عصبانى باشم امّا این به
من این حق را نمى*دهد که ظالم و بیرحم
باشم.
من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته*ایم
و آنچه از آن*ها آموخته*ایم بستگى دارد تا بهاین که چند بار جشن تولد گرفته*ایم.
من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران
بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که
خودمان هم خودمان را ببخشیم.
من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته
باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز
نخواهد ایستاد.
من باور دارم ...
که زمینه*ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى
برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده*اند امّا من
خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو
کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى
مرا تغییر دهد.
من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه
کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند
ساعت توسط کسانى که حتى آن*ها را
نمى*شناسیم تغییر یابد.
من باور دارم ...
که گواهى*نامه*ها و تقدیرنامه*هایى که بر روى
دیوار نصب شده*اند براى ما احترام و منزلت به
ارمغان نخواهند آورد.
من باور دارم ...
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم
خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.
من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها
را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد
بهترین استفاده را مى*کند.»
نلسون ماندلا
159863
1393 ,22 آذر
حرفهای خلوت من وخدا....
...
یه جـاهای قشنـگی تو زنـدگی هـست ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
...حرفهای خلوت من وخدا....
...
یه جـاهای قشنـگی تو زنـدگی هـست ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبره و از میانشون میگذره از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر دنیاست.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهی فهمید که :
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
191975
1393 ,7 دی
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از م...تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها
من و چون غنچه از دست تو، پیراهن دریدنها
من و از طعنه ی اغیار، چون بلبل فغان کردن
تو و در دامن هر خار، چون گل آرمیدنها
من و پیوند مهر از جان بریدن در تمنّایت
تو و از مهربانان، رشته ی الفت بریدنها
من و همچون غبار از ناتوانی، ره نشین گشتن
تو و همچون صبا، بر خاک من دامن کشیدنها
به من بفروش ناز ای تازه گل، چندانکه می خواهی
که تا جان و دلی دارم، من و نازت خریدنها
اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد
چه حاصل جز ندامت، از شنیدنها و دیدنها
رهی معیری
page=1&profile_user_id=3870&year=&month=
ادامه ...