You seem to be using an older version of Internet Explorer. This site requires Internet Explorer 8 or higher. Update your browser here today to fully enjoy all the marvels of this site.
من عاشقانه این متن خانم عرفان نظرآهاری رو دوست دارم...
یه وقتایی فکر میکنم، مثل فرشته های داستان عرفان نظرآهاری شدم...
داستانش رو بخون، ارزشش رو داره...
" فرشته تصمیمش را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت: خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم.
اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.
خدا درخواست فرشته را پذیرفت.
فرشته گفت: تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم این بال ها در زمین چندان به کارم نمی آید.
خداوند بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:
بال هایت را به امانت نگه می دارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامنگیر است.
فرشته گفت: باز می گردم و حتما باز می گردم! این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد.
فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته بی بال تعجب کرد.
او هر که را که می دید به یاد می آورد زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود.
اما نمی فهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به بهشت برنمی گردند.
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد.
و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور و زیبا به یاد نمی آورد.
نه بالش را و نه قولش را!
فرشته فراموش کرد. فرشته در زمین ماند. فرشته هرگز به بهشت برنگشت."
...
یه وقتایی فکر میکنم، مثل فرشته های داستان عرفان نظرآهاری...