183728
1393 ,3 دی
باز هم زمستان از راه رسید با یک بقچه سوز و سرما.آمد و دست برفی خود را بر سر خانه ها،درختان و…کشید.درختان با گرمای نهانی و سرمای ظاهری زمستان به خواب می روند.حس سرما دارم اما خوشحالم از درون.پی کشف راز...باز هم زمستان از راه رسید با یک بقچه سوز و سرما.آمد و دست برفی خود را بر سر خانه ها،درختان و…کشید.درختان با گرمای نهانی و سرمای ظاهری زمستان به خواب می روند.حس سرما دارم اما خوشحالم از درون.پی کشف راز های زمستان می روم.می بینم برف های سفیدرا،درختان عریان را . این ها ذهن من را سیراب نمی کند باید از درون کاوید.برف ها رنگی اند این را با چشم دل می توان دید.هر رنگ هم نشانه ای دارد.برف ها رنگ آیات خدا را با خود دارند،رنگ سرما را.تشنه ترم اما هنوز زود است.باید عمق طبیعت را دید.من برف ها را رقصان نمی بینم بلکه آن هارا مصمم برای رسیدن به زمین آن هم با استواری می بینم.انگار زمین با زمستان قرار گذاشته تا به خواب رود و زمستان چند ماهی جولانگر صفحه هستی باشد.عمق زمستان برف نیست،سرما نیست،سختی نیست بلکه گرمای پرشدت است، عمق زمستان یعنی گرمای محبت که درختان را لالایی می دهد گرمایی که اگر نبود سرما بی معنی می شد.زمستان با سفیدی اش لکه سیاهی یکنواختی طبیعت را می شوید.اگر زمستان نبود بهار بی معنا می شد.زمستان فداکارترین فصل هاست زیرا…
183645
1393 ,3 دی
فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم...
توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت.
چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت...
توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای به...فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم...
توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت.
چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت...
توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده...
عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستاییم...
محمد طاها در تاریخ 28/12/86 در بیمارستان مادران شهر تهران و با دستان مهربان خانم دکتر محمد نجار چشمان قشنگش را به دنیاگشود وبر من نام مادر نهاد.....
page=1&profile_user_id=6772&year=&month=
ادامه ...