518286
1394 ,15 آذر
hello نام من ... است دوشیزه آنا است، من یک خانم جوان با عشق و احترام هستم، من تو را دیدم مشخصات شما امروز و انتخاب علاقه به شما، من می خواهم به در رابطه عشق با شما لطفا به من در farsface.com من پاسخ ن...hello نام من ... است دوشیزه آنا است، من یک خانم جوان با عشق و احترام هستم، من تو را دیدم مشخصات شما امروز و انتخاب علاقه به شما، من می خواهم به در رابطه عشق با شما لطفا به من در farsface.com من پاسخ نمی کنید و سعی کنید در خوب ایمیل خصوصی من پاسخ به من. (annakor.m@hotmail.com) من چیزی مهم به به شما بگویم با تشکر از شما hello my name is miss anna,i am a young lady with love and respect,i saw you profile today and pick interest in you,i will like to be in love relationship with you please dont reply me on my farsface.com try and reply me on my private email ok. (annakor.m@hotmail.com) i have something important to tell you thank you
75321
1393 ,27 مهر
دیالوگ های ماندگار :
حاکم جهنم بودن بهتر از خدمتکار بودن تو بهشته. . . .
39947
1393 ,5 مهر
به دو دلیل نمیتونیم به بعضیا اطمینان کنیم :
١- اونا رو نمیشناسیم
٢- اونارو میشناسیم !
39937
1393 ,5 مهر
دقت کردین همه چیزای بزرگ رو با پیشوند خر مشخص میکنن
مثلا میگن خرپول، خرخون، خرمخ، خرکار
اما نمیفهمم چرا وقتی به صندوق میرسن واسه صندوق بزرگ میگن گاو صندوق
چرا نمیگن خرصندوق !؟
35889
1393 ,2 مهر
زن گرفتن
آقو ما يه بار مغز پروانه خورديم رفتيم زن گرفتيم،يني شيرين ترين و فرحبخشترين لحظات عمرمونو در زندگي زناشويي تجربه کرديم...ميرفتيم سر کار زنمون ميگفت چرا انقد ميري سر کار؟چرا به من نميرسي؟ ميمون...زن گرفتن
آقو ما يه بار مغز پروانه خورديم رفتيم زن گرفتيم،يني شيرين ترين و فرحبخشترين لحظات عمرمونو در زندگي زناشويي تجربه کرديم...ميرفتيم سر کار زنمون ميگفت چرا انقد ميري سر کار؟چرا به من نميرسي؟ ميمونديم تو خونه ميگفت چرا نميري سر کار؟پس کي ميخواد پول بياره تو اين خونه؟ ميشستيم رو مبل ميگفت من بايد از صبح تا شب تو اين خونه جون بکنم جنابعالي رو مبل لم بدي؟ پا ميششديم
کمکش کنيم ميگفت اومدي خرابکاري کني؟ قيافه مون ژوليده پوليده بود ميگفت تو اصلاٌ بخاطر من به خودت نميرسي! به خودمون ميرسيديم ميگفت داري خودتو برا کي خوشگل ميکني؟
از دستپختش تعريف نميکرديم ميگفت تو اصلاٌ قدرشناس زحمتاي من نيستي! تعريف ميکرديم ميگفت ها؟ چه گندي زدي
که حالا با اي حرفا ميخواي وجدانتو راحت کني؟...ها ها ها ها ها...آقامون خدابيامرز راست ميگفت
"اگه يه روز بهت گفتن بين زن گرفتن و سرطان گرفتن يکي رو انتخاب کن اصلاٌ از اسمش نترس...با شيمي درماني درست ميشه!"
39957
1393 ,5 مهر
از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .
خانمی گوشی را برداشت. مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف ت...از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .
خانمی گوشی را برداشت. مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :حالا نه. می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد. قبول کرد. گذشت ...
روز موعود رسید. به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده.
وارد کوچه شدند.دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.
در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیافتد. مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.
خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بیاورید.
خواست که اتاق را خالی کنند. فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش. همه رفتند.
گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد. گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده.
نشان داد.
استخوان را در دست گرفت و روی سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببین!ببین این مرد که می بینی پدر من است.
نگاه نکن که الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش .
ببین این دستِ پدرمن است که روی سرم هست. نکند روزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد...
39941
1393 ,5 مهر
خیلی دلم میخواست الان کانادا پیش خانوادم باشم
ولی حیف اونام اینجان !
39936
1393 ,5 مهر
50 تومن گذاشتم ته کمد زیرِ لباسام
که یادم بره و بعدا ببینم روحم شاد شه
الان 6 ماه گذشته ، ساعتی نیست که بهش فکر نکنم :|
page=1&profile_user_id=282&year=&month=
ادامه ...